بنیتا فرشته ی مامانبنیتا فرشته ی مامان، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه سن داره

یکی یکدونه من

چهارشنبه سوری

دختر عزیزم : آخرین چهارشنبه قبل از تحویل سال جدید را چهارشنبه سوری میگویند و غروب سه شنبه مهم است نه خود چهارشنبه. جشن چهارشنبه سوری یکی از مراسم بسیار جذاب و مفرح ما ایرانیان به شمار می آید.. سور به معنی سرخ می باشد و چون این جشن با برپا کردن آتش همراه است به این نام مرسوم گردید. آتش در بین ما ایرانیان مظهر نابودی تاریکی و سیاهی است. این دو واژه همان پلیدی و اهریمن هستند و روشنایی آتش پاکیزگی، طراوت، زندگی و سلامتی، سازندگی و پیشرفت را به همراه دارد. همچنین با کمک آتش و نور که سمبل های خوبی هستند افراد امیدوارند که راه خود را در آخرین شبهای تاریک سال پیدا کنند و به روزهای آغازین بهار برسند.   اون قدیم قیدیم ها ، وقتی که مامان ...
13 ارديبهشت 1393

دخترم ، یک ماهگیت مبارک

کودک کوچک من ، یک ماه از زندگی شیرینت گذشت و هر روز شیرین تر و شیرین تر میشی و شدی کودک یک ماهه من . به برکت وجودت هر روز من و بابا زیباتر و شیرین تر از قبل میشه .دخترم امیدوارم صد سال در کنار هم باشیم و من نظاره گر لحظه لحظه زندگی شیرینت باشم.هرچند دلم نمی خواد زود بزرگ بشی ، آخه مامان دلش برای کودکیت تنگ می شه. این یک ماه یکی از بهترین روزهای زندگی من و بابات بود.درسته شب ها تا صبح بیدارم و خواب ندارم ولی عاشق این سختی ها هستم .اینکه با گریت گریه کنم، با خوابیدنت بخوابم. وقتی بیدار هستی منم در کنارت باشم و برات لالایی بخونم ،دختر خوبم نمی دونی وقتی انگشت های ظریفت رو محکم حلقه می کنی دور انگشت مامان چه احساسی دارم و یا وقتی با دست ه...
9 ارديبهشت 1393

انجام واکسیناسیون بدو تولد نازنین مامان و گرفتن شناسنامه

        صبح روز شنبه 12 بهمن 92 ساعت 8 با بابا عباس و مادرجون شهناز رفتیم مرکز بهداشت برای زدن واکسن و انجام آزمایشات غربالگری .موقعی که نوبت تو شد من که دل نداشتم تو رو داخل اتاق ببرم ، زحمت این کار رو مادرجون کشید. از قبلش من شروع کردم به گریه کردن که دخترم الان درد می کشه و گریه میکنه و ... خلاصه مشغول گریه کردن بودم که دیدم تو بغل مادرجون اومدی از اتاق دکتر بیرون و هیچ خبری از صدای گریه کردنت نبود .همون موقع به خاطر مظلومی و معصومیتت کلی خدا را شکر کردم دختر نازنینم...           ساعت 8 صبح روز سه شنبه 15 بهمن 92 با مادرجون شهناز و امین پسرخاله مامان...
8 ارديبهشت 1393

خوش آهنگ ترین ترانه هستی ،صدای قلب کوچک دخترم

دلبندم،صدای قلب کوچکت آرامش بخش ترین ترانه ی دنیاست .وقتی تو دل مامان جا داشتی این صدای زیبا رو یک روز که پیش خانوم دکتر بودم ضبط کردم .انگار می دونستی که مامان می خواد به این صدا گوش کنه.برای همین قلب کوچیکت رو درست چسبونده بودی جایی که خانوم دکتر گوشی هاش رو گذاشته بود.هم من و هم دکتر کلی ذوقتو کردیم .همیشه توی تنهایی هام به این صدا گوش می کردم و باهات کلی حرف میزدم.آخه تنها چیزی که از تو قبل از به دنیا آمدنت داشتم همین ترانه ی دلنشین بود و بس... دخترم هرچند خوش کیفیت نیست ولی برای من آرامش بخش ترین ترانه ی دنیاست.برای همین برای موزیک وبلاگت انتخابش کردم. دوستت دارم یکی یکدونه ی مامان. ...
27 فروردين 1393

جشن زمینی شدن فرستاده ای از آسمان

  قند عسل مامان ، روز چهارشنبه که چشم به روی این دنیا باز کردی و از تو بهشت اومدی تو بغل مامان و بابا ،هر دمون توی بیمارستان باید بستری می موندیم تا روز پنج شنبه صبح که دکتر بیاد و چکاپ بشیم .شب رو خاله رضوان و عمه خاطره زحمت کشیدند و پیشمون توی بیمارستان بودند.موندن اون ها توی روحیه مامان سارا خیلی تاثیر مثبت داشت.کلی حرف های قشنگ می زدیم و می خندیدیم و توی شیر خوردن تو فرشته کوچولو و راه رفتن من خیلی به من کمک کردند.دست هردوشون درد نکنه.واقعا این همه خوبی رو من می تونم جبران کنم ؟ شب که از راه رسید مادرجون نسرین زحمت کشید و تا صبح پیش من و شما قند عسل توی بیمارستان موند.از بس که ذوق داشتم زودی تو رو تو بغل ب...
27 فروردين 1393

دختری مثل برگ گل زیبا

دختری مثل برگ گل زیبا  و به شیرینی عسل دارم   عطر احساس می دمد در من گل سرخی که در بغل دارم   روزی از باغ یاسها آمد در تمامی هستی ام پیچید    زندگی در وجود من گل کرد  هر زمانی که دخترم خندید    گاهی احساس میکنم باید یک فرشته از آسمان باشد    یا خداوند نورها میخواست کوثر عاشقی روان باشد ...
27 فروردين 1393

عکس های بچگی مامان و بابا

دردانه ی مامان چندتا از عکس های بچگی خودم و بابا رو برات اینجا گذاشتم ببینی من و بابایی هم توی بچگی چقدر شیرین و معصوم بودیم ... عاشق این عکس بابایی هستم عزیزم... ببین با چمن ها چه قشنگ بازی می کنه تمام این عکس ها رو دادم به عکاسی روتوش و ظاهر کرده ،باید سر فرصت مناسب برم قاب بگیرم بزارم توی اتاقت عزیز دلم . این هم از عکس های مامان سارا ...
27 فروردين 1393

دل نوشته های مامان

  دل نوشته های نیمه شب مامان - قبل از به دنیا اومدنت - توی بیمارستان   " پاک ترین مخلوق خداوند ، لحظه‌های در آرزوی تو و در انتظار تو رو به پایان است. فردا روز دیدارمان است... روزیکه من مادر خواهم شد و همسرم پدر.لحظه‌ای که فرشته‌های آسمون، دختر قشنگمون رو به ما می‌سپارن.  شکر اون خدایی که من رو به وجود آورد و تاکنون داشتن هیچ یک از نعمت های خوبش را از من دریغ نکرده . نعمت پدر، مادر و خانواده خوب؛ نعمت لحظات خوش؛ نعمت بهترین همسر دنیا و نعمت مادر شدن... نازنینم... می‌دونم بالاخره بغضت  لحظه‌ای که پا به این دنیا می‌ذاری می‌ترکه و می‌زنی زیر گریه و من ...
26 فروردين 1393