بنیتا فرشته ی مامانبنیتا فرشته ی مامان، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

یکی یکدونه من

کوچولوی نازنینم با تو تمام دنیا را دارم و خوشبخت ترم

دختر که داشته باشی،    با خود تصور می کنی    پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای طلایی اش   وقتی کمی بلند تر شوند ...  و کیف عالم را می بری  از انعکاس تصویر خرگوشی بستنشان    دختر که داشته باشی،    خیال می کشاندت به بعد از ظهر گرم یک روز تابستانی    که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده    به گوش انداخته اید  همان هایی که هر که بیاویزدشان از شادی لبریز می شود   و خنده ی از ته دل امانش را می برد    دختر که داشته باشی    انتظار روزی را می کشی...
24 مرداد 1393

دخترم منو ببخش

دختر زیبا رویم،خیلی وقت بود که به وبلاگت سر نزده بودم و حدودا دو ماهی می شد که فرصت نشده بود بیام برات بنویسم.معذرت می خوام مامان جون ولی خیلی گرفتار بودم.بعد ار عید که شما دو ماهه شدی ،نمی دونم چی شد دیگه از شیشه شیر خوشت نیومد و به هیچ عنوان راضی نبودی که با شیشه بخوام بهت شیر بدم.نوع شیرت رو عوض کردم ،شیشه ها رو عوض کردم ،نشد که نشد .حتی آب هم باش نمی خوردی و من مجبور بودم با سرنگ بهت آب یا شیر خشک بدم که طعمش رو فراموش نکنی.جه صبح هایی که ساعت 7 بیدارت می کردم موقعی که بابا می خواست بره سرکار ،من و شما می رفتیم خونه مادرجون که آیا اول صبح که خواب آلود بودی شیشه بگیری یا که نه، از دست من که اصلا نمی گرفتی و همش گریه می کردی و جیغ می زدی ...
19 مرداد 1393

خوردن غذای کمکی

جان مادر روز 16 اردیبهشت ماه 1393 شروع به خوردن غذای کمکی(فرنی) کردی  ،درست سه ماه و نیمه بودی عزیزم.البته همه می گفتن که خیلی زوده ولی مامان جون مجبور شدم زود این کارو شروع کنم چون چیزی دیگه به اتمام مرخصی زایمانم نمونده و خدا نکرده نباید در غیاب من گرسنه بمونی،از همین حالا همش به اون روزها فکر می کنم و کلی استرس دارم چون شما شیشه شیر هم نمی گیری و هرچقدر تلاش می کنم بی فایدست.خیلی برام لحظات جالبی بود .چقدر قشنگ غذاتو می خوردی دخترم.با یک قاشق کوچولو غذا می گذاشتم کنار لبت و خودت دهنتو باز می کردی و می خوردی.از بس که هیجان زده بودم فراموش کردم عکس بگیرم ولی عکس چهار ماه و نیمه ات رو دارم برات می زارم عزیزم. نوش جونت باشه پاره...
20 خرداد 1393

پدر عزیزم دوستت دارم

باید دختر باشی تا بدانی پدر لطیفترین موجود عالم است ... باید دختر باشی تا ته دلت قرص باشد که هیچوقت جای دست پدر روی صورتت نخواهد افتاد مگر به نوازش ! باید پدر باشی تا بدانی دختر عزیزترین موجود عالم است ... تا پدر نباشی نمیتوانی درک کنی دختر دا...شتن افتخار پدر است !!! باید دختر ِ پدر باشی تا احساس غرور کنی ... باید پدر-دختر باشید تا بدانید چه شگفتیهایی دارد این عالم ! چه عزیز است اخم تلخ پدر و ناز دختر ... چه نازک است دل پدر که طاقت دیدن اشک دختر را ندارد ... باید پدر-دختر باشید تا ... پدرم، تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم میتوانند مرد باشند !!! واقعا توی دنیا بعضی چیزها رو  تا آخر ع...
20 خرداد 1393

بدون شرح

کودک دلبندم آسوده بخواب که فرشتگان را گفته ام از گهواره ات دور شوند تا ترنم لطیفشان تو را بیدار نکند و پروانه های باغ را سپرده ام تا هنگامی که تو در خوابی از این گل به آن گل پر نکشند زیرا تو آنقدر لطیفی که صدای پرهایشان را خواهی شنید من ترانه های آرام لالایی را آهسته برایت زمزمه خواهم کرد و شیره جانم را قطره قطره در کامت خواهم ریخت و بیدار خواهم ماند تا تو به خواب ناز فرو روی و عطر نفسهای کوتاهت چشمم را گرم کند آنگاه هوشیارانه کنارت خواهم آرمید و نفس ...
13 ارديبهشت 1393

عید نوروز 1393

    برآمد باد صبح و بوی نوروز                                          به کام دوستان و بخت پیروز مبارک بادت این سال و همه سال                                همایون بادت این روز و همه روز یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا مح...
13 ارديبهشت 1393